خب عیدتون مبارک! الان دقیقا همون موجودی هستم که توی خیلی وبلاگا بهش بد و بیراه می گن: خواننده ی خواموش!
فعلا در لحظه بعد از تمام ماراتن عید و دید و بازدید و مسافرت و مسافرت و برو و بیا، و بعد از مواجهۀ اولیه با دانشگاه و شوک امتحانی که عقب افتاد و بدبختی های پیش رو، نشستم توی آشپزخونه ی جدید و لیوان چایی به دست دارم دنبال کتاب روی اینترنت می گردم. چرا؟ چون صب یادم رفت به آقای همسر بگم لپ تاپش رو نبره!
روی هم رفته عید خوبی بود ولی خب به خودم و همه زهرمارش کردم. هنوز درگیر خوندن و نخوندنم. هنوز ار کاری که دارم انجام می دم، چون یه جورایی زورکیه بدم میاد. دیروز هم استاد عزیز آب پاکی ریخت رو دستم که هیچ دررویی وجود نداره و آش کشکه و بخوری پاته. گرچه آقای همسر بسیار بسیار از شنیدن این خبر خوشحال شد ولی خودم یه نموره خود تو ذوقم. فعلا دارم فک می کنم چه جوری مقاله ها رو سر و سامون بدم. شنبه ی هفته ی دیگه هم با این برنامه ی جابه جا شدن کلاس رسماً برباد رفت. نمی دونم. امیدوارم برناه ای که برای امروز عصرم چیدم به جایی برسه.
...
چایی با طعم درس و غلغل غذا رو گاز یه جورایی دلنشینه و حتم بدون به همین زودیا دلت برات تنگ میشه.
منم درگیر درسم ویونا به شدت .. و نمی دونم عاقبت کار به کجا میرسه .. خدا رحم کنه ..
سلام دوستم ، اینم آدرس جدید وبلاگ
http://miss-absolute.blogfa.com/
آّه ... ویونا ...
اینها که گفتی .... خیلی حقیقت بود ..
دردم گرفت ...
الان خوب فروردین که هیچ، اردیبهشتم تموم شدا!!!! اون وقت قرار نیست اینجا چیزی عوض بشه؟
چشم! خیلی چیزا عوض می شه!
خوب ویونا جان شما لطف کردید آمدید و خاموش هم نبودید اما خانمی میشه ایده بدی برای گیفت