زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

روزمرگی

دیشب خیلی معمولی و بیخیال یه بلوز بلند سورمه ای گلدار پوشیدم و یه ژاکت هم محض محکم‌کاری روش. موهام هم خیس بود که وقتی رسیدم خونه ی مامان سشوار کشیدم. از همون آخرای شام گیج و منگ بودم. شب که سوار ماشین شدیم قسم و ایه خوندم که منو تا در خونه بیدار نکنین. که انصافاً هم نه آقای همسر و نه آقای مهمون هیچ کدوم بیدارم نکردن. اومدیم خونه من جا انداختم برای آقای مهمون و لباس عوض کردم، شلیک شدم توی رختخواب، یه جوری که آقای همسر می گه یه کم بعد اومده خوابیده و من اصلاً نفهمیدم. صبح هم آقایون پاشدن و صبحونه خوردن و من هنوز گیج بودم. بین نه و یازده یه خرید کوچیکی کردیم و آقای مهمون رفت و من دوباره خوابیدم. 

حالا بد نیستم. نه سرما خوردم و نه خوبم. گوش و چشمم می سوزه و می دونم که اگه پاشم بدو بدو کنم یه سرماخوردگی وحشتناک در انتظارمه. ناهار ساده خوردم، دو سه تا چایی داغ، شیر داغ، حنی نارنگی (اونم من که میوه نمی خورم). بدتر نیستم ولی بهتر هم نیستم.