زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

الان: صبح ِ دیر ِ دوشنبه، اینجا: خونه

آقای همسر با احضار رئیس رفته سر کار و من امتحان زبان دارم و هیچی نخوندم. کی حوصله ی خوندن خسیس مولیر رو داره آخه؟!!! زندگی رسما هشالهفه. دقیقا دو تا سینک آثار و بقالای لازانیا داره نگاهم می کنه. باید زنگ بزنم به راضیه و ببینم که بالاخره امتحان رانندگی رو قبول شده یا نه. دایی جون مریضه و دیشب بردنش بیمارستان. باید زنگ بزنم و اعلام آمادگی برای کمک های لازمه کنم. از همه ی اینا اما مهم تر اینه که خانم جیم دیروز دقیقا هشت ساعت بعد از ایمیل آخر، زنگ زد و کار جدید رو برام فرستاد. جدا از این که خودش استرس مزخرفیه، دیدن قیافه ی آقای همسر وقتی براش تعریف می کردم بسیار بسیار مفرح بود!

همین!


*: صبح اومده می گه یه روز پاشو بیا شرکت به آقای فلانی (که من اصلا نمی دونم کی هست!) توضیح بده که چه جوری بره کتابخونه ملی فلان سرچ رو انجام بده! گفتم بگو تلفن کنه، براش توضیح می دم. دوباره گفت روندش اینه که الان می گم؟ این و این و بعد این کار؟ گفتم بعله. فرمودن خودم بهش می گم!!! 

البته که منظور رفتن من به شرکته و لاغیر! تازگی ها احساس می کنم اگه دیر بجنبم یکی میاد و میزه رو هم از دست آقای همسر در میاره و هم سر منو بی کلاه می ذاره.

هوم.. مرض های قدیمی برگشتپذیرن. اردیبهشت که بگذره دوباره میشم همون تنبل بی عرضه ی همیشه. انگار فقط و فقط توی اردیبهشته که میزننم به برق و عین فرفره میدوم. یازده ماه بقیه ی سال به بخور و بخواب و تنبلی می گذره! دقیقا یه هفته است که برای خوندن این ده صفحه دارم جون می کنم. باید زنگ بزنم پی کتابمو بگیرم. باید نتیجه ی داوری مقالهه رو بفرستم. آقای همسر هم محض دق دادن من داره با حداکثر سرعت کار میکنه. من چی؟ دارم چایی می خورم و بیسکوییت و هی فکر می کنم چی کارا مونده! حتی چک لیست هم دیگه جواب نمی ده. فردا باید برم پیش استادم و خدا به خیر کنه که رسما جلسه ی اعـتـراف به چیراییه که بلد نیستم! فردا باید این ده صفحه رو تحویل بدم. فردا باید سه تا داوری نصفه رو جواب بدم. فردا باید برم دانشگاه و توضیح بدم که این چیزی رو که خواستین، خودتون دارین! فردا ... امون از این فردا. 

تنبل شدم. مثلا می خواستم امسال برم سر کار. رئیس نه حتی تلویحا، که خیلی زیر پوستی گفته نیا. یه جوری که فقط خودم می فهمم. دیروز جیغ زدم که پول نمی خوام، بدین من یه بار این کار رو ببینم که دوباره با غلط چاپش نکنین. آبروم رو می برین!

سرعت اینتـرنـت هم از دایـل آپ عهد دقیانوش کندتر شده. بی حوصله ام و هیچی بهترم نمی کنه.