زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

دهنم مزه ی گسی می ده. انگار که خرمالو خورده باشم. ساعت ها پیش. شاید مال اینه که شیرینی تموم شدن کتابه دیگه از زیر زبونم رفته. مال این که دارم یکی یکی می شمرم تعهدهام رو و حاضر غایب می کنم بلکه کم شده باشن. شاید مال اینه که همه ی امروز منتظر چیزی بودم و وقتی به دستم رسید دیگه خیلی دیر بود. شاید مال حرف منشی ناشره که گفت همون صب فایلمو پرینت گرفته و داده به اون آقاهه. از آقاهه می ترسم. از اون ترسایی که هیشکی جدی نمی گیره. شاید هم مال تلخی بدقولی جماعتیه که باید برن مغازه و هر روز یکیشون یه جوری دبه در میاره و نمی دونم بادی چه خاکی به سرم بریزم.

دلم می خواد فردا بشه. از اون طرف هم یه جورایی دلم نمی خواد. می خوام برم مسافرت و نمی خوام برم. وبلاگ می خونم. می نویسم. فکر می کنم که یه چیزایی اینجا بنویسم و همیشه انقدر دیر می شه که دیگه تاریخ مصرفشون گذشته. با خودم با زندگی با در و دیوار با شهر با پیاده رو ها با همه ی پسرایی که میخوان معافی سربازی بگیرن با همه ی دخترایی که وقت دارن به خودشون برسن با اونایی که درس نمی خونن و خوش می گذرونن و ناله هم می کنن با همه لجم. دلم سکون می خواد. دلم غلط می کنه.

نظرات 2 + ارسال نظر
بی بی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 09:01 ب.ظ

از قدیم گفتن اگه بشمری کم میشن. تند تند بشمرشون بلکی هی کم شن خلاص شیم دیگه

پری دریایی یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 09:53 ب.ظ http://1101390.blogfa.com/

عزیزم ... لینکت کردم ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد