زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

زندگانی شگفت‌آور من

عنوان بر گرفته از کتاب ابن عربشاه است

۱۰۰

رسماً نباید اینجا باشم. در واقع باید الان توی آشپزخونه باشم و شامی چیزی رو به راه کنم. بماند که آقای همسر در دوهفته ی گذشته به همه جور حاضری، از مرغ آب پز بی مزه تا کنسرو و نیمرو و حتی نون و پنیر عادت کرده. که چی؟ که من پایان نامه دارم و دارم می نویسم. انصافاً بعضی وقتا دلش به حالم می سوزه و می گه اینم موضوعه انتخاب کردی؟! 

بدبختی مطلق این وسط دیر شدن کار نیست. این که مجبور شدیم بلیتامون رو عقب بندازیم نیست. این که فردا صب می تونستیم توی اون خونه خوشگله باشیم و عوضش توی خونه ی به هم ریخته ی خودمونیم نیست. این که دیروز نرسیدم دلمه درست کنم و پررو پررو دست خالی رفتم خونه ی مامان نیست.  

بدبختی اینه که شیفت چپ لپتاپم کار نمی کنه. هی می زنم ویرگول، خودش واسه خودش می زنه ف! هی مجبورم پاک کنم با شیفت راست بگیرم. وسط این اوضاع هول هولکی نوشتن خیلی حس چرندیه. 

هر ده پونزده صفحه ای که می نویسم حالم بهتر می شه. الان حدود هشتاد صفحه نوشته دارم که اگه آدم باشم و تا فردا عصر بشینم پای کار می رسه به صد صفحه. اون وقت رسماً آدم خوشبختیم. 

جاری جان دیروز و امروز زنگ نزده. هیییییه! یعنی وقتی زنگ بزنه می تونم ابراز احساسات کنم که نوشتم و عقب نیستم.   

زندگی الان در این لحظه یه نارنجی مایل به گل بهی خوش رنگه! 

 

 

 

 

پ ن 1: هر چی سعی کردم دیدم دیدن آدمای واقعی داره روز به روز سخت تر می شه. اینه که زدم تو فاز خوندن وبلاگای زنونه ی خانوادگی. 

پ ن 2: جهت اطلاع رسانی عمومی (!) دانشجو، مزدوج، با یه خونواده ی شوهر بی نهایت شلوغ و مهربون! 

پ ن 3: یه وقتی ته پست ها می نوشتم خوبم. الان یهو هوس کردم که بنویسم در لحظه ی انتشار «زندگی چه رنگیه؟» 

پ ن 4: خوبم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد